جدول جو
جدول جو

معنی صاف صادق - جستجوی لغت در جدول جو

صاف صادق
(دِ)
صاف ساده. بی ریا. بی حیله و مکر، احمق
لغت نامه دهخدا
صاف صادق
بیریا، بی حیله و مکر، احمق
تصویری از صاف صادق
تصویر صاف صادق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صبح صادق
تصویر صبح صادق
هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، صبح پسین، صبح دوّم، فجر صادق، فجر دوّم برای مثال چو صبح صادق آمد راست گفتار / جهان در زر گرفتش محتشم وار (نظامی۲ - ۱۱۷)
فرهنگ فارسی عمید
(صُ حِ دِ)
بام دوم. بام پهنا. صبح دوم. صبح راست. فجر دوم، مقابل صبح کاذب و صبح نخست:
چون صبح صادق بردمد میر مرااو می دهد
جامی به دستش برنهد از چشمۀ معمودیه.
منوچهری.
یعنی ز صبح صادق انعام شمس دین
از شرم سرخ روی شفق وار میروم.
خاقانی.
صبح صادق پس کاذب چکند بر تن دهر
چادر سبز درد تا زن رسوا بیند.
خاقانی.
غم آن صبح صادق ملت
آسمان شامگاه می گوید.
خاقانی.
شبروان در صبح صادق کعبۀ جان دیده اند
صبح را چون محرمان کعبه عریان دیده اند.
خاقانی.
چون به پایان شد ریاحین گل بزاد
چون سر آمد صبح صادق خور بزاد.
خاقانی.
امل چون صبح کاذب گشت کم عمر
چو صبح صادق دل گشت روشن.
خاقانی.
بنمود صبح صادق دین محمدی
هین در ثناش باش چو خورشید صدزبان.
خاقانی.
بلی هر دو را صبح خوانند لیکن
نه چون صبح صادق بود صبح کاذب.
خاقانی.
چو صبح صادق آمد راست گفتار
جهان در زر گرفتش محتشم وار.
نظامی.
فروخفت کآسایش آمد پدید
شد آسوده تا صبح صادق دمید.
نظامی.
فرورفت شب، روز روشن رسید
شباهنگ را صبح صادق دمید.
نظامی.
رخت را صبح صادق کس ندیده ست
اگر چه صد عجایب می نماید.
عطار
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
بی حیله و مکر. بی تقلب. بی ریا. رجوع به صاف صادق شود، احمق. گول
لغت نامه دهخدا
تصویری از صبح صادق
تصویر صبح صادق
صبح آخرین بنگرید به صبح آخرین
فرهنگ لغت هوشیار
ساده، ساده لوح، بی آلایش، بی غل وغش، پاک، پاکدل، وضیع، مفت باز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ساده لوح، ساده و بی شیله پیله
فرهنگ گویش مازندرانی